هر از گاهی از یک بازاریاب میشنویم که میگوید:
«من هم جزئی از مخاطبان هدف هستم.»
بدین ترتیب بازاریاب تصور میکند که با مخاطبان هدف خود، دیدگاهی یکسان نسبت به دنیا دارد. اما احتمالاً در واقعیت، خلاف چیزی است که تصور میکند.
این مفهوم که اثر اجماع کاذب یا FCE نامیده میشود، اولین بار در مقاله روانشناس «استنفورد لی راس» (Stanford Lee Ross) و همکارانش، در سال 1977 منتشر شد و بهخوبی در روانشناسی مورد مطالعه قرار گرفته است.
سوگیری اثر اجماع کاذب
اندیشمندان، اثر اجماع کاذب را اینگونه تعریف میکنند:
«اثر اجماع کاذب یک سوگیری شناختی است که باعث میشود افراد این تصور را داشته باشند که ارزشها، باورها، اعمال، دانش یا ترجیحات شخصی آنها در میان سایرین نیز، بیش از آنچه واقعاً هست، عمومیت داشته و رایج است.»
برای نمونه:
– فکر میکنند که بقیه مردم هم عقاید آنها را در مورد مسائل جدالبرانگیز دارند.
– تعداد افرادی که مثل خودشان فکر می کنند را دست بالا می گیرند.
– اعتقاد به این دارند که اکثریت افراد تمایلات آنها را دارند.
نتیجه این نوع بازاریابی این است که چیزی بهجز بودجه هدر رفته وجود ندارد. تمام اینها ما را یاد ایده تحریکآمیزی میاندازد که توسط پیتر وینبرگ (Peter Weinberg) از موسسه B2B در لینکدین منتشر شده است:
«چیزی که بازاریابی را منحصربهفرد میکند این است که تقریباً تمام نظرات اجماع در صنعت، اشتباه بوده و تقریباً تمام نظرات مخالف درست هستند.»
برخورد یک چنگال به لیوان بیشتر از فریاد زدن میتواند باعث ساکت کردن اتاق شلوغ شود زیرا جنس صداها با یکدیگر تفاوت دارند. اگر میخواهیم بازاریابی ما برجسته باشد، باید متفاوت باشیم. متفاوت بودن در صورت داشتن این تصور که همه مانند ما میاندیشند، سختتر است.